غزل شمارهٔ ۲۲۷۸
در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح
ریش و دستاری بجا مانده است ز آثار صلاح
ای بسا میت که خواهد بی کفن رفتن به خاک
گر چنین خواهد بزرگی یافت دستار صلاح
نوبت پاکی ز دلها با لباس افتاده است
در گره افتاده از عمامه ها کار صلاح
جبهه پرهیزکاران نامه واکرده ای است
اهل دل باشند مستغنی ز گفتار صلاح
مهر زن بر لب ز اظهار صلاحیت، که نیست
شاهدی بر فسق گویاتر ز اظهار صلاح
سعی کن چون عارفان در پاکی باطن، که نیست
پاکی ظاهر متاع روی بازار صلاح
صائب آن جمعی که آگاهند ز آفات ریا
از نظر پوشیده می دارند آثار صلاح