غزل شمارهٔ ۶۲
شوق می از بهار گلاندام تازه شد
پیوند بوسهها به لب جام تازه شد
از چهرهٔ گشادهٔ سیمینبران باغ
آغوشسازی طمع خام تازه شد
زان بوسههایتر که به شبنم ز گل رسید
امید من به بوسه و پیغام تازه شد
میلی که داشتند حریفان به نقل و می
از چشمک شکوفهٔ بادام تازه شد
از نوبهار، سبزهٔ مینا کشید قد
از آ ب تلخ می جگر جام تازه شد
داغی که به به خون جگر کرده بود دل
از روی گرم لالهٔ گلفام تازه شد
شب از شکوفه روز شد و روز شب ز ابر
هنگامهٔ مکرر ایام تازه شد
حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست
زینسان که از بهار در و بام تازه شد
صائب ترا ز سردی دوران خزان مباد
کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد