در شعر گوید
شعر و عرش و شرع از هم خاستند
تا دو عالم زین سه حرف آراستند
نور گیرد چون زمین از آسمان
زین سه حرف یک صفت هر دو جهان
آفتاب ار چه سمائی گشته است
در سنا جنس سنائی گشته است
از کمال شعر و شوق شاعری
چرخ را بین ازرقی و انوری
باز کن چشم و ز شعر چون شکر
از بهشت عدن فردوسی نگر
شعر را اقبال جمشیدی ببین
مهر را شمسی و خورشیدی ببین
ور ز بالا سوی ارکان بنگری
هم شهابی بینی و هم عنصری
ور درین علمت کند شاهی هوس
علم اگر در چینست خاقانیت بس
چون بهشت و آسمان و آفتاب
چون عناصر باد وآتش خاک و آب
نسبتی دارند با این شاعران
پس جهان شاعر بود چون دیگران