شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده
جهانآفرین بندگان را همه
                        پدیدار فرمود همچون رمه
                        ستور و سگ و گاو با گاوبند
                        بهٔکجای هم گرگ و هم گوسپند
                        به یکسو چران گاومیش بزرگ
                        ز سوی دگر شرزه شیر سترگ
                        درنده، چرنده، خزنده بهم
                        درآمیخته رنج و تیمار و غم
                        دهد گاو پاکیزه کردار، شیر
                        بسازد از آن شیر دهقان، پنیر
                        رود موش و آن ساخته برکشد
                        جهد گربه وز موش کیفر کشد
                        فتد گربه ناگه به چنگ شگال
                        کشد کیفر موش از آن بدسگال
                        سگ آید بگیرد به پاداشنش
                        بدرّد ز کین پوستین بر تنش
                        به کیفر ستوه آید ازگرک سگ
                        بریزدش خون و بدرّدش رگ
                        به گرک اندر آید پلنگ دلیر
                        شود بر پلنگ آن زمان ببر چیر
                        دو مردند در این گله سختکوش
                        یکی شیر ده و ان دگر شیردوش
                        چون زینبگذریجمله بیگانهاند
                        یکایک سگ وگربهٔ خانهاند
                        برو همچو دریا گهر بخش باش
                        و یا همچو کان سیم و زربخش باش
                        گر این نیستی، باش گوهرشناس
                        به نزدیک کان گهر سرشناس
                        ور این هم نهای سنگ و خاشاک باش
                        کجا زرگر و زر نهای خاک باش!