غزل شمارهٔ ۸۱۵
یک نظر در چشم مست ما نگر
عین ما می بین و در دریا نگر
در خرابات مغان رندانه رو
ذوق سرمستان ما آنجا نگر
چشم ما روشن به نور روی اوست
نور او در دیدهٔ بینا نگر
آب چشم ما به هر سو شد روان
گر نظر داری در این دریا نگر
هر چه هست آئینهٔ اسما بود
یک مسما و همه اسما نگر
رند سرمستی اگر جوئی بیا
پیش ما بنشین دمی ما را نگر
دُرد دردش نوش کن گر عاشقی
ذوق آن درمان بود درد آن نگر
میر رندان سید ما را ببین
بندهٔ یکتای بی همتا نگر