شمارهٔ ۳

عطار / مختارنامه / باب بیستم: در ذُلّ و بار کشیدن و یکرنگی گزیدن

تا نفس بود ز سِرِّ جان نتوان گفت
در پیدایی راز نهان نتوان گفت
هر ناکامی که هست چون مرد کشید
کامی بدهندش که از آن نتوان گفت