غزل شمارهٔ ۲۵۰
ز بلبل بوستان پر ناله و فریاد خواهد شد
که صحرا سبز و گلها سرخ و دلها شاد خواهد شد
عروس گل ز اطراف چمن در جلوه میآید
بیا، گو: بلبل مشتاق اگر داماد خواهد شد
ز بس کالحان داودی ز مرغان عزیمت خوان
به گوش من رسید، امشب زبورم یاد خواهد شد
چنان مینالم از سودای آن گلچهره هر صبحی
که از نالیدن من عندلیب استاد خواهد شد
ز عشق روی آن لیلی من ار مجنون شوم شاید
که گر شیرین ببیند روی او فرهاد خواهد شد
نه تنها آبرویم برد و در جانم فگند آتش
که خاکم کرد و خاکم نیز هم بر باد خواهد شد
گرفتم کاوحدی آزاد گشت از هر که در عالم
ز بند او نمیدانم که چون آزاد خواهد شد؟