غزل شمارهٔ ۴۵۳۹
محو تو بهشت جو نباشد
آیینه دل دو رو نباشد
در حلقه ماتم فلک مرد
شرط است که خنده رو نباشد
چون کعبه خوش است دل که سالی
ده روز گشاده رو نباشد
غمازی عشق اضطراب است
چون زلف عبیر بو نباشد
بگشای نظر که عارفان را
روزی ز ره گلو نباشد
در شرع شریف اهل غیرت
نان بهتر از آبرو نباشد
هر چند تیمم است جایز
در مرتبه وضو نباشد
چون موج در استخوان قانع
تب لرزه جستجو نباشد
از باده کشان مجوی تدبیر
عقلی به سر کدو نباشد
چون غنچه خموش باش صائب
تا باعث گفتگو نباشد