التمثّل فی ریا الحّب
سنایی
/
حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه
/
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
آن شنیدی که عُمّر خطاب
دید قومی نشسته در محراب
کرد از آن قوم میر عدل سؤال
که کدامید چیستتان احوال
جمله گفتند ما رفیقانیم
همه یک راه و یک طریقانیم
یکدگر را برادران شدهایم
یک دل و جان و یک زبان شدهایم
گفت عُمّر که بیحضور دگر
کیسهٔ یکدگر کنید نظر
سیم یکدیگران به خرج کنید
یا به حکم حساب درج کنید
همه گفتند زانِ خویش خوریم
وز زر و سیم یار بیخبریم
گفت عُمّر که کار محکم نیست
وین سخن جمله را مسلم نیست
به دل آنگه برادران باشید
که زر و سیم یار برپاشید
هیچ ناید تغیّری پیدا
نبود غم جدا و کیسه جدا
نه یکی را بُودَ ز مال افواج
وان دگر کس به جبّهای محتاج
همه یکسان توانگر و درویش
به زر و سیم ناشده کم و بیش
پیش از این دوستان چنین بودند
کز غم یکدگر نیاسودند
جان یکی بودی از بُدی تن دو
حال بودی یکی و مسکن دو
این زمان دوستان نه زینسانند
همه از بیم نان هراسانند
هریکی را شده است یکتا نان
مهتر از کوه قاف در میزان
همه نان کور و حجره زادانند
ریش خود میریند و شادانند