شمارهٔ ۳۸۵ - در مرثیه
ای جهانت به مهر دل جویان
آسمان هم در این هوس پویان
مویهگر گشته زهرهٔ مطرب
بر جهان و جهانیان مویان
عمر خوش خوی روترش کرده
بیتو بر زندگان چو بدخویان
کرده اجرام ماتمت بر وی
چرخ رایان مشتری رویان
من ز حج زیارتت عاجز
وانگه آن کعبه را به جان جویان
روزم از دود آتش تقدیر
تیره چون طرهٔ سیه مویان
خوانم از نعمت تو بود و نهاد
در کمی روی و داردش روی آن
زانکه پیوسته مردم چشمم
هست روی از غمت به خون شویان
ای که مستور عدت کف تست
قطره در ابر همچو بیشویان
نور و ظلمت ز پویهٔ قدمت
خاک کیوت چو عاشقان بویان
نفس تو تازیان و در منزل
تازه گلهای ارجعی رویان
تو و سکان سده در نسبت
همه همشهریان و هم کویان
عرش رخ در جنابت آورده
قدس الله روحه گویان