غزل شمارهٔ ۳۳۲۱
نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد
وقت گل خوش که عجب طرف کلاهی دارد
سر سودازدگان را سبک از جای مگیر
کاین کدو چون خم می پشت و پناهی دارد
دست ارباب دعا را مکن از دولت دور
کاین چراغی است که از دست پناهی دارد
برق تازان به صف خرمن ما می آید
هر که در سینه گمان شعله آهی دارد
صید بیمار گرفتن ز جوانمردی نیست
ور نه بر چشم تو دل حق نگاهی دارد
تار و پود نفس ما ز نظام افتاده است
داغ شمعیم که سر رشته آهی دارد
کعبه هر چند که در مد نظر افتاده است
هر که را می نگری چشم به راهی دارد
صائب از چشم سخنساز ندارد ذوقی
گرد آن چشم که رم کرده نگاهی دارد