غزل شمارهٔ ۴۶۳
ما را به غیر او نبود التفات هیچ
زیرا که نیست جز کرم او نجات هیچ
خضر و هوای چشمه و آب حیات و ما
نبود به جز زلال وصالش حیات هیچ
ای جان همیشه شادی تو باد ورد دل
وی دل مباد جز غم عشقش دوات هیچ
هیچست این جهان و تو دل را در او مپیچ
وین بند پیچ پیچ مپیچان به پای هیچ
در حضرتی گریز که روحانیان قدس
جز حضرتش دگر نکند التفات هیچ
در عرصهٔ ممالک او هر دو کون پست
با ملک کبریائی او کاینات هیچ
سید تو جان بباز به عشقش که غیر او
شایسته نیست در دو جهان خونبهات هیچ