غزل شمارهٔ ۵۹۷
عاشقی کز عشق او دم می زند
پشت پا بر هر دو عالم می زند
هر که او شیدای زلف و روی اوست
کفر و ایمان هر دو بر هم می زند
مطرب عشاق ساز ما نواخت
گه نوای زیر و گه بم می زند
از دل ما جو مسمای وجود
کو نفس از اسم اعظم می زند
نعمت الله عالم معنی دل است
از ادب والله اعلم می زند