غزل شمارهٔ ۲۴۵
دوشت به خواب دیدم، تعبیر این چه باشد؟
                        با من به خشم بودی، تاثیر این چه باشد
                        گفتم که: بوسهای ده، انگشت را به طیره
                        بر هر دو لب نهادی، تقریر این چه باشد؟
                        چون مشرف غم خود کردی دل مرا تو
                        با من یکی نگویی: توفیر این چه باشد؟
                        گفتم: وصال، گفتی:« هذا فراق بینی»
                        بس مشکل آیتست این، تفسیر این چه باشد؟
                        خطیست بر لب تو بس دلپذیر و بر من
                        روشن نگشت، گویی: تحریر این چه باشد؟
                        گفتی: دل تو با من تقصیر کرد، جانا
                        زین دل چه گرد خیزد؟ تقصیر این چه باشد؟
                        از دردت اوحدی را آرام نیست یک دم
                        درمان او چه سازم؟ تدبیر این چه باشد؟