غزل شمارهٔ ۲۲۰۹
سر زهاد خشک بی شورست
لب دلمردگان لب گورست
سر بی شور، جام بی باده
دل بی عشق زنده در گورست
دل پر داغ، لاله زار بهشت
سر پر شور، قصر پر حورست
در شکستن بود حلاوت دل
شهد در کسر شان زنبورست
چون هما رزقش استخوان سازند
به سعادت کسی که مغرورست
زخم در تیغ می شود ناسور
بس که آفاق پر شر و شورست
چه کنم تن به عاجزی ندهم؟
که زمین سخت و آسمان دورست
ره مده حرص و آز را در دل
که پر و بال دشمن مورست
تلخ شیرین لبان گوارنده است
باده صائب ز آب انگورست