شمارهٔ ۶۲

گذشت عمر و نگردید پخته طینت ما
به آفتاب قیامت فتاد نوبت ما
صدای آب روان خواب را گران سازد
ز خوش عنانی عمرست خواب غفلت ما
مقام نشو و نما نیست این نشیمن پست
مگر به ریشه کند زور، نخل همت ما
کباب پرتو منت نمی توان گردید
بس است دیده بیدار، شمع خلوت ما