الکلامُ فی تفضیلِ الأنبیاءِ و الأولیاء عَلَی الملائکةِ و المؤمنینَ أیضاً
بدان که به اتفاق اهل سنت و جماعت و جمهور مشایخ طریقت رحمةاللّه علیهم اجمعین انبیا و آنان که محفوظاناند از اولیا، از فریستگان فاضلترند به خلاف معتزله که ایشان ملائکه را افضل انبیا گویند و گویند: «ایشان به رتبت رفیعترند و به خلقت لطیفتر و مر حق را تعالی و تقدس مطیع تر باید که فاضل تر باشند.»
گوییم: حقیقت، خلافِ صورت شماست؛که تن مطیع و رتبت رفیع و خلقت لطیف مر فضل حق را جلّ جلالُه علت نباشد. فضل آن را باشد که حق تعالی نهاده باشد و این جمله که میگویند مر ابلیس را بود اما به اتفاق ملعون و مخذول است. پس فضل مر آن را بود که خداوند تعالی و تقدس وی را فضل نهد و از خلق برگزیند و دلیل بر فضل انبیا آن است که خداوند تعالی ملائکه را به سجده کردن آدم فرمود و این ضرورت است که حال مسجدٌ له عالی تر از حال ساجد بود.
و اگر گویند: خانۀ کعبه سنگی است و جمادی و مؤمن ازوی فاضلتر و آن را سجده میکند؛ روا بود که ملائکه نیز از آدم فاضلتر بوده باشند و او را سجده کردند.
گوییم: هیچ کس نگوید مؤمن خانه را یا محراب یادیواری را سجده میکند الا همگان گویند خداوندِ خانه را سجده میکند و همه گویند که ملائکه آدم را سجده کردند بر موافقت کلام خداوند؛ که چون ذکر سجدۀ ملائکه کرد گفت، قوله، تعالی: «اُسجُدُوا لِادَمَ (۳۴/البقره). ما فرمودیم مر ملائکه را و گفتیم تا آدم را سجده کنند.» و چون مؤمنان را امر کرد گفت: «و اسجُدُوا واعبُدوا رَبَّکمْ (۷۷/الحجّ). خداوند را سجده کنید و بندگی وی را میان اندر بندید.» پس خانه نه چون آدم باشد؛ که مسافر چون خواهد که بر پشت ستور خداوند را پرستد اگر روی به خانه نباشد معذور بود. و مُغْمی علیه اگر دلایل قبله اندر بیابانی گم کند روی به هر سو که آرد فرمان گزارده باشد و ملائکه را اندر سجدۀ آدم هیچ عذری نبود؛ آن یکی از خود عذری نهاد ملعون ابد گشت و خاکسار شد این ادله واضح است آن را که بصیرت بودش.
و نیز بدان که ملائکه چون مضطریاند اندر حق معرفت؛ که مر ایشان را اندر خلقت شهوت نیست واندر دل حرص و آفت نی و اندر طبع زرق و حیلت نی. غذاشان طاعت است و مشرب بر فرمان اقامت است؛ باز اندر طینت آدمی شهوت مرکب است و ارتکاب معاصی از وی محتمل و زینت دنیا اندر دلش مؤثر و حرص و حیلت اندر طبعش منتشر. شیطان را در شخصش چندان سلطنت که اندر عروق با خون همیگردد اندر مجاری آن و نَفْسی بد فرمای بدو مقرون که داعی همه شرها آن است. پس کسی که این جمله وصف وجود او باشد: با امکان شهوت از فسق و فجور پرهیز کند و با عین حرص از دنیا اعراض نماید و با بقای وسواسِ شیطان اندر دل از معاصی رجوع کند و از آفت نفسانی روی بگرداند و به اقامت بر عبادت و مداومت بر طاعت و به مجاهدت با نفس و مجادلت با شیطان مشغول گردد بهحقیقت این از آن فاضلتر بود؛ زیرا که اندر صفتشان معرکه گاه شهوت نباشد و اندر طبعشان ارادت غذا و لذت نه، اندوه زن و فرزند نه مشغولی خویش و پیوند نه، محتاج سبب و آلت نه مستغرق اَمل و آفت نه.
لَعَمْری عجب دارم از آن که فضل اندر افعال بیند با عزّ اندر جمال یا بزرگی اندر جذب منال! زود آن نعمت و بزرگی زوال بیند چرا نه فضل از مالک الاعیان بیند و عزّ از رضای سبحان و بزرگی از معرفت و ایمان بیند؟ تا این نعمت بر خود جاودان بیند و اندر دو جهان دل خود بدو شادمان بیند.
جبرئیل که چندین هزار سال به انتظار خلعتی عبادت کرد خلعتش غاشیه داری محمد بود صلی اللّه علیهما تا شب معراج ستور وی را خدمت کرد، چگونه فاضل تر بود از آن که در دنیا نفس را ریاضت کند روز و شب مجاهدت کند حق با وی عنایت کند دیدار خودش کرامت کند، از جملۀ خطراتش با سلامت کند؟
چون نخوت ملائکه از حد درگذشت و هر یک صفای معاملتش را حجت گردانیدند و زبان ملامت اندر آدمیان دراز کردند، حق جلّ جلالُه خواستتا حال ایشان بدیشان باز نماید و بدانند که پاکی ایشان محض عصمت و لطف عنایت حق است جلّ جلالُه. گفت: «سه کس از میان شما که بزرگترند اختیار کنید بر ایشان اعتماد دارید تا به زمین شوند و خلفای زمین باشند و خلایق را به صلاح آرند و میان آدمیان داد و عدل کنند.» سه فریشته را اختیار کردند، یکی از ایشان پیش از آن که به زمین آمدی آفت آن بدید. از خدای تعالی اندر خواست تا بازگردد. دو به زمین آمدند و پیش از آن که به زمین آمدندی، خداوند تعالی خلقت ایشان مبدل گردانید و آرزومند طعام و شرابشان گردانید و به شهوتشان مبتلا کرد؛ تا بدیشان مر ایشان را عقوبت کرد و تفضیل آدمیان را بر ملائکه بعیان مشاهده کردند.
و در جمله خواص مؤمنان از خواص ملائکه فاضلترند و عوام مؤمنان از عوام ملائکه فاضلترند پس آنچه محفوظ و معصوماند از آدمیان افضل جبرئیل و میکائیلاند علیهما السّلام. و آنچه معصوم نیاند افضل حَفَظهاند؛ یعنی کرام الکاتبین واللّه اعلم.
و اندر این معنی سخن بسیار گفتهاند و هر یک از مشایخ چیزی گفتهاند خداوند تعالی فضل نهد آن را که خواهد بر آن که خواهد واللّه تعالی اعلم و الطف.
این است متعلقات مذهب حکیمیان اندر تصوّف و اختلاف متصوفه با یکدیگر که یاد کردم بر سبیل اختصار.
و بهحقیقت ولایت سری است از اسرار حق و جز به روش هویدا نگردد، و ولی را جز ولی نشناسد. و اگر اظهار این حدیث بر جملۀ عقلا جایز بودی خود دوست از دشمن پدیدار نیامدی و واصل از غافل ممیز نبودی. پس خداوند تعالی چنان خواست تا جوهر دوستی را اندر صدف خوار داشت خلق نهد و به دریای بلا اندر اندازد، تا طالبان به حکم عزیزی آن جان فدا کنند و بر آن دریای جان شکار جان نثار کنند و به قعر آن دریا فرو شوند تا مرادشان برآید ویا به کلی در سر آن شوند.
و من خواستم تا اصل این سخن را مطول گردانم؛ اما خوف ملالت تو و نفرت طبع مانع من گشت تا عنان بر صوب اقتصار تابیدم و مر مدخلی را بدین طریقت این مقدار بسنده بود. واللّه اعلم بالصواب.