غزل شمارهٔ ۱۴۰۵
چون کند روی تو با خط سیاه از شش جهت؟
رو به این آیینه آورده است آه از شش جهت
کاش سر تا پای می گشتم نظر چون آفتاب
تا به رخسار تو می کردم نگاه از شش جهت
کعبه و بتخانه ای در عالم توحید نیست
عاشق یکرنگ دارد قبله گاه از شش جهت
کاهلی پیچیده دارد دامن ما را به دست
ورنه دارد کعبه کوی تو راه از شش جهت
هر که را دیدیم حیران قد رعنای اوست
بر علم دارد نظر دایم سپاه از شش جهت
هر که گردد بی سر و پا در خم چوگان چرخ
نور از خورشید می گیرد چو ماه از شش جهت
تا به کی در جستجوی آن نگار بی جهت
کاروان گریه اندازم به راه از شش جهت
چون به تلخی عاقبت بر جای می باید گذاشت
چند چون زنبور سازی تکیه گاه از شش جهت
نیست صائب فرصت پرسیده راه صواب
در میان دارد مرا از بس گناه از شش جهت