غزل شمارهٔ ۶۰
حسنت اندر جهان نمیگنجد
نامت اندر دهان نمیگنجد
راز عشقت نهان نخواهد ماند
زانکه در عقل و جان نمیگنجد
با غم تو چنان یگانه شدم
که دل اندر میان نمیگنجد
طمع وصل تو ندارم ازآنک
وعدهات در زبان نمیگنجد
آخر این روزگار چندان ماند
که دروغی در آن نمیگنجد
روی پنهان مکن که راز دلم
بیش از این در نهان نمیگنجد
گویی از نیکویی رخ چو مهم
در خم آسمان نمیگنجد
چه عجب شعر انوری را نیز
معنی اندر بیان نمیگنجد